وبلاگ شهید مهدی بازرگان

گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت، کمتر نیست

وبلاگ شهید مهدی بازرگان

گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت، کمتر نیست

وبلاگ شهید مهدی بازرگان

بسم الله الرحمن الرحیم
ثبت خاطراتی که از شهید دارید !!!
با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری امام خامنه ای مدظله العالی مبنی بر "زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست " تصمیم گرفته شد ، گامی برداریم و اثری درخصوص شهید مهدی بازرگان در این وبلاگ ایجاد نمائیم !

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید آوینی» ثبت شده است

۲۱
اسفند
۹۳


خاطره ای از مرتضی پرندوار

 

همه نیروها دست به کار و آماده مقابله با پاتک می شوند. بچه ها سعی می‌کنند مهمات کافی کنار سنگرهایشان بچینند و منتظر حمله عراقی ها شوند. به مرور بیشتر مطمئن می‌شویم که دشمن صددرصد قصد پاتک دارد. آرایش تانک های آنان شروع می شود. تانک‌های عراقی ها به وسیله هلی کوپترهایشان حمایت می شوند. همچنین آتش سنگین توپخانه نیز به کمک آن‌ها می آید. با نزدیک شدن هلی‌کوپترِ عراقی‌ها به خاک ریز ما، مرتضی پرندوار  که فرمانده یکی از دسته‌هاست، تیربار را از جلیل ناظر می‌گیرد و با کمک مهدی سرور که نوارهای فشنگ تیربار را به دست دارد، به سوی هلی‌کوپتر شلیک می‌کند. خلبان ترسیده و عقب نشینی می‌کند. بچه‌ها شادی کنان تکبیر می‌گویند

  • محسن بازرگان
۱۸
اسفند
۹۳

گفتم: حاج قاسم، من آدم گناه کاری هستم، حیف است که با شما عکس یادگاری بگیرم. گفت: استغفرالله این چه حرفیه... گفتم: سرما خورده ام و دلم نمیاد ببوسمت. گفت: حالا که اینجور است من تو را می بوسم و پیشانیم را بوسه زد. من هم محاسن و گونه اش را بوسیدم بی اختیار....

  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳
  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳

افسران - شانس آوردیم اون موقع ها برنامه های فتوشاپ و روتوش عکس و... نبود!!! والا بعضی ها میگفتن که این عکسها

شانس آوردیم اون موقع ها برنامه های فتوشاپ و روتوش عکس و... نبود!!! والا بعضی ها میگفتن که این عکسها

  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳

افسران - عاشق مبارزه با صهونیست

  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳
رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستادهای
«کنگره شهدای امور تربیتی»، «کنگره شهدای دانشجو»، و «کنگره شهدای هنرمند»:
افسران - دوست دارم گمنام باشم

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستادهای «کنگره شهدای امور تربیتی»، «کنگره شهدای دانشجو»، و «کنگره شهدای هنرمند» که در تاریخ 27/۱۱/1393 برگزار شده بود، صبح روز پنج‌شنبه 7/12/1393در «کنگره شهدای امور تربیتی» در سالن اجتماعات برج میلاد منتشر شد.
  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳
همزمان با نخستین روز از دهه اول فاطمیه

تشییع پیکر 80 شهید گمنام دفاع مقدس در 22 استان کشور آغاز شد

افسران - شهدای گمنام

با اعزام پیکرهای پاک و مطهر شهدای تازه تفحص شده به 22 استان کشور، تشییع پیکرها از امروز همزمان با آغاز دهه اول فاطمیه(س) آغاز و تا پایان دهه ادامه خواهد داشت.
  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳
به یاد شهید«محمدحسین عدالتخواه»

من شهید می‌شوم و توی این قبر دفنم‌ می‌کنند (حدیث دشت عشق)

افسران - کین خیمه گاه شهداست....

رزمنده‌‌ها چند روزی را که برای مرخصی آمده‌اند به شهر، با دیدار با خانواده‌ی شهدا و عیادت از جانبازان سپری می‌کنند؛ اما پایان هر روز، گلزار شهدا پاتوق خوبی است برای جماعتی که سال‌‌ها توی جنگ بوده‌اند، اما هنوز مانده‌اند توی دنیا.قطعه‌ی بالای گلزار شهدای کرمان کم‌کم دارد شکل می‌گیرد.
  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳


   

تابستان سال 66 بود ؛ خبر دار شدم که بهترین دوست و همکلاسی دوران مدرسه ام  ، عباسعلی حقیقی به شهادت رسیده  و قرار است فردا تشییع شود !

باورم نمی شد ،  با بغض و حسرت ، خاطره آخرین خداحافظی با این شهید عزیز را در ذهنم مرور می کردم 

خاطرات زیادی با هم داشتیم ، شب قبل ازاینکه به جبهه اعزام شود ،  در مدرسه شهید جعفر زاده ،  با بچه های مدرسه قرار گذاشتیم که همدیگر را ببینیم ؛

بعد از بازی و شوخی های دوستانه  که  تا ساعت های پایانی شب طول کشید ، موقع رفتن به منزل ، شهید حقیقی به من گفت  :

فردا   من هم می خواهم  به جبهه اعزام شوم  ! و از من خواست  اگر آمادگی رفتن به جبهه را دارم ، او را همراهی کنم !


 روزی هم به یاد می آوردم که  با ایشان  به گلزار شهدا رفتیم تا  برای شهدا فاتحه بخوانیم .

 ابتدا در تابوت هایی که در کنار قبور شهدا بود ، به اتفاق یکی از دوستان دیگر که با هم بودیم لحظاتی را در درون تابوت ها  دراز کشیدیم تا حس شهید شدن را در فکر و ذهن خود تجربه کرده باشیم !

و بعد هم ایشان با اشاره به قبر یکی از شهدا ، به من گفت  : من هم روزی شهید می شوم و اینجا می خوابم !

این شهید چون لیاقت شهادت را داشت ! خداوند شهادت در راهش را نصیب او کرد !

  و در ادامه نیزخاطرات دوران مدرسه  و با شهید بودن را که  مجدداً در  ذهن خود مرور می کردم و حسرت رفتن او را می خوردم ، به یادآوردم که  ، کتاب ریاضی سال سوم راهنمایی  ایشان  ، قبل از رفتن به جبهه از او گرفته ام !

بلافاصله به اتاق رفتم و کتاب را برداشتم  و با اشک و آه  دست خط او را  در کتاب نگاه می کردم  و صفحات کتاب را یکی یکی ورق می زدم که متوجه شعر عجیبی در  صفحه آخر این کتاب شدم .


                                        با دست خط خود ش این شعر را نوشته بود  :

تا هستم ای رفیق ندانی کیستم !            وقتی روم که دانی کیستم !


 منبع : محسن بازرگان

 

 
  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳





بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید : رسول رجبی

عضویت : بسیجی

محل تولد : مبارک آباد – 1338

محل شهادت : والفجر 2– 23/4/62

فرازی از وصیت نامه شهید

از خواهرانم می خواهم که به خاطر شهادت من گریه نکنند و برای مظلومیت امام حسین ( ع ) اشک بریزند و زینب وار انقلاب را به همه بشناسانند و از عموم ملت شهید پرور انقلابی هم تقاضا دارم که همیشه یار و یاور و پشتیبان امام باشند و قدر این انقلاب را بدانند و نگذارند که سنگرهای رزمندگان خالی بماند .

  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳

شهید مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور سال 1358 در روستای سنگستان استان همدان متولد شد. وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خانواده وی در محله ای واقع در پشت امامزاده یحیی همدان به نام محوطه آقاجانی بیگ و در خانه ی اجاره ای و قدیمی، با امکاناتی اندک زندگی می کردند. پدر وی راننده مینی بوس بود و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سال های بسیاری را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت.

وی تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرد. دوره تحصیلی راهنمایی را با رتبه عالی از مدرسه خیام همدان فارغ التحصیل شد و به دبیرستان ابن سینا رفت. شهید احمدی روشن هشتاد و پنجمین شهید دبیرستان ابن سینای همدان است.

پس از آن نیز در آزمون سراسری سال 77 شرکت کرد و وارد دانشگاه صنعتی شریف تهران شد و سپس در سال 81 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.

وی دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف بود. شهید احمدی روشن با سن پایین حدود 32 سال، دارای مقالات متعدد علمی در رشته پلیمر بود.

 

 وی در سال 1380ش و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می شد، همکاری داشت.[1] او همچنین دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بود و در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت.

به گفته دوستانش وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شخصی شوخ و باصفا و در عین حال مدیری جدی و قاطع. سرانجام این مرد الهی در 21 دی 1390 پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی ترور شد. از شهید احمدی روشن یک فرزند به نام «علی» به یادگار مانده است.

 



[1] . خبرگزاری مهر.


  • محسن بازرگان
۱۳
اسفند
۹۳

نیستید که ببینید چگونه عکستان در برق شیشه ها پیداست و جایتان در جان زندگی سبز است. درختی که با دستان خود کاشته اید و با خون خویش آبیاری نموده اید، تا ابد مقصود دانشمندان این مرز و بوم است. صفحات این ویژه نامه، عطر حضور لحظه های پربار زندگی شهیدان دانشمند هسته ای را دنبال می کند.


  • محسن بازرگان
۱۲
اسفند
۹۳



از سؤالات اساسی در ماجرای آتش زدن خانه حضرت علی(ع) و اهانت به آنبزرگوار این است که: آیا (چنان که شیعیان می‏گویند) به ساحت حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نیز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او وفرزندش گردید یا خیر؟

برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه ازتاریخ خودداری نموده‏اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود می‏گوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقلکرده است.[1]

البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانهخالی کرده‏اند؛ چنان که سید مرتضی رحمة ‏الله علیه در این زمینه می‏گوید:

«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبرگرامی اسلام(ص) وارد شده امتناع نمی‏کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفهبا فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقلآنها خودداری نمودند

  • محسن بازرگان
۱۱
اسفند
۹۳

« پنچ دقیقه قبل از اینکه برم یک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمائید!
عکسی به من نشون داد، یه پسر نوزده - بیست ساله‌ای بود، گفت: اسمش «عبدالمطلب اکبری» ست، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود و در ضمن ناشنوا هم بود.
  • محسن بازرگان
۱۱
اسفند
۹۳
 هوالشهید

 

 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 16 ﺳﺎﻝ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.

عملیات کرﺑﻼﯼ 4 ﺑﺎ ﺑﺪﻥ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺍﺳﯿﺮ ﺷﺪ. ﺑﺮﺩﻩ بودند ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻐﺪﺍﺩ . ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ.

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ. ﺳﺮ، ﺻﻮﺭﺕ و ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺗﺮ.

شبهای جبهه ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻻﻣﭗ ﺳﻨﮕﺮ ﺭﻭ ﺷﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ به خوندن : ‏«ﺣﺴﯿﻨﻢ ﻭﺍ ﺣﺴﯿﻨﺎ. ‏»

  • محسن بازرگان
۱۱
اسفند
۹۳
سردار "باقرزاده":
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح از ورود پیکر58 شهید دوران دفاع مقدس که طی روزهای اخیر کاوش شده‌اند در روز دوشنبه ۱۱ اسفندماه ۹۳ از مرز شلمچه خبر داد.
پیکر 58 شهید دفاع مقدس 11 اسفندماه وارد کشور می‌شود
 به نقل از  سپاه نیوز؛ سردار "باقرزاده"  فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح از مراسم تبادل پیکرهای شهدا خبر داد و گفت: پیکرهای طیبه 58 شهید دوران دفاع مقدس که طی روزهای اخیر در مناطق عملیاتی "فاو"، "ابوفلوس"، "مجنون"، "شرق دجله (جاده خندق)" و "زبیدات" کاوش شده‌اند در روز دوشنبه 11 اسفندماه 93 از مرز شلمچه وارد کشور می‌شوند.
  • محسن بازرگان
۱۱
اسفند
۹۳
تصاویر شهدای هنرمند شهرستان جهرم که در گروهها و رشته های مختلف هنری فعالیت می نمودند به همراه آثار، زندگی نامه و خاطرات ایشان توسط کانون بسیج هنرمندان گردآوری گردیده و در کتابی تحت عنوان طلیعه داران هنر به چاپ رسیده است.
 
  • محسن بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳

شهدا هنوز پشت خاکریز منتظر لبیک اند...

 

بیدار شو رفیق من.... شهدا  منتظرن

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳
آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و...

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳


یک دست لباس خدمت آدم ، در همان برخورد اول ، مجذوب چهرة معصومش می شد .
موجی در چشمان نافذش بود که هر کس را اسیر می کرد . با وجود اندوه دائمش ، خندان و بشاش بود .
همیشه آماده به خدمت و پرتوان بود ؛ هر چند چشمانش حکایت از بی خوابی های طولانی داشت . او یک فرمانده عارف و عامل بود . 
کهنه ترین لباس بسیجی را به تن می کرد و هر  وقت که مورد اعتراض قرار می گرفت ، تا یک دست لباس نو از انبار بردارد، می گفت :
تا وقتی که قابل استفاده است ، می پوشم از من بهتر، بسیج ی ها هستند چند روزی بود که از صبح زود تا ظهر پشت خاکریز می رفت و محور عملیاتی لشگر را تنظیم می کرد و روی منطقه تا جایی که برایش امکان داشت ، کار را بررسی می کرد . هوای گرم جنوب ؛ آن هم در فصل تابستان ، امان هر کسی را می برید .

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳
فرمانده ناشناس

رفتم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالیه

تا  رودخونه ی هور فاصله ی زیادی بود

نزدیک تر هم آب پیدا نمی شد

زورم می یومد این همه راه برم برا پر کردن آفتابه

به اطرافم نگاه کردم ، یه بسیجی رو دیدم

بهش گفتم: دستت درد نکنه ، میری این آفتابه رو آب کنی؟

بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت آب بیاره

وقتی برگشت دیدم آب کثیف آورده

گفتم: برادر جون ! اگه صد متر بالاتر آب می کردی ، تمیزتر بودا

 

دوباره آفتابه رو برداشت و رفت آب تمیز آورد

... بعدها اون بسیجی رو دیدم

 

وقتی شناختمش شرمنده شدم

 

آخه اون بسیجی مهدی زین الدین بود

فرمانده ی لشکرمون...

  

روایتی از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین

منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه ۹۹



  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳

فـکـر کـن ...
چـنـد چـفــیـه ،
خـونـی شـد ،
تــا ،
چـــادری ، خـاکـــی نـشـود ...


  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳

پدر صورت پسر را بوسید
گفت:
تا کی میخوای بری جبهه؟؟
پسر خندید و
گفت:
قول میدم این دفعه آخرم باشه بابا!
پدر:قول دادی ها...!
و پسر، سر قولش "جان" داد...

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳

خیلی گشته بودیم، نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود.

لباس فرم سپاه به تنش بود. چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد،

خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده.

خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم. روی عقیق نوشته بود:

« به یاد شهدای گمنام»

 


  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳

هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا ! و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۱۰
اسفند
۹۳
همت، یکی از فرماندهان بزرگ و برجسته

تا شهدا؛ اولین بار که از عملیات طریق القدس داشتم برای عملیات بعدی (فتح المبین) به تاسیس چند تیپ دیگر فکر می‌کردم، او را دیدم، بجز تیپ‌هایی که در عملیات‌های قبلی در اختیارمان بود، نیاز بود ظرفیت جدیدی را ایجاد کرده و وارد منطقه جنوب بکنیم. از طرف دیگر، بعد از عملیات ثامن الائمه(ع) به این نتیجه رسیده بودیم که همیشه عملیات را نباید به تنهایی در جنوب انجام داد. بلکه باید همزمان یا یک در میان، عملیاتی را همزمان در غرب و شمال غرب داشته باشیم.

با همین دو هدف، یعنی پیدا کردن نیروهای جدید و سازماندهی تیپ‌های جدید، سفری به مناطق غربی و شمال غربی رفتم. از همین مهران شروع کردم. از طرفهای سر پل ذهاب رد شدیم. رفتیم پاوه و از پاوه به مریوان. تمام خطوط را از نزدیک دیدم. با تمام فرماندهان آنجا از نزدیک صحبت کردم.

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۹
اسفند
۹۳

شهید مهدی رمضانی

نام : مهدی رمضانی

نام پدر : محمد

تاریخ تولد 1/1/1347

محل تولد : مبارک آباد

پدر و مادرم عزیزم از اینکه به فکر من بودید سپاسگذارم و از شما می خواهم که مرا حلال نموده با اینکه نتوانستم ذره ای از زحمات شما را جبران نمایم . خواهرانم از شما می خواهم که زینب وار رفتار کنید و حجاب را سرلوحه خود قرار دهید چون زینت زن به حجاب اوست و از شما برادرانم حلالیت می طلبم و از شما خواستارم که مواظب پدر و مادر باشید

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۹
اسفند
۹۳

وقتی به جاهایی می رسید که نیازمند ایست بازرسی بود خودش را معرفی نمی کرد. یکبار که با جمعی از بچه ها همراهش بودیم خیلی معطل شدیم . دادمان درآمد که خودتان را معرفی کنید که رهایمان کنند برویم قبول که نکرد هیچ ناراحت هم شد.
سال 57 وقتی امام دستور داده بود سربازها پادگان ها را ترک کنند به سربازی برخوردم که داشت کنار ماشین ارتش نگهبانی می داد . نزدیکش رفتم و گفتم :
مگر نشینده ای امام دستور ترک پادگان ها را داده
گفت : می دانم اما ما هم کارهایی داریم .

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۹
اسفند
۹۳


افسران - انتظار ... غروب جمعه

بچه تهرانم.بچه شهرک غرب.عموی من شهید شده ولی من خیلی با انقلاب ، مسجد و خدا ارتباط برقرار نکرده بودم
تو سن کمی هستم و ماشینم تویوتا کمریه.با توجه به سنم خدا همهچی بهم داده....
ولی بعضی وقتا دلم میگیره....میخوام گریه کنم...میخوام داد بزنم میخوام  این بغضمو خالی کنم...
همه چی یه حدی داره...خوشی یه حدی داره ولی به خدا همه چی خوشی نیست..چیزایی که به عمرتن شاید نداشتین من داشتم ولی کیفی که از گوش دادن به نوحه و اشک جم شدن تو چشامه تو این همه نیست...
رک بگم من همه چیز داشتم...

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۹
اسفند
۹۳


هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی نسل جدید بچه های ایران با نسل گذشتشون یعنی جنگ و جبهه و شهادت هست . که ما یعنی وبلاگ شهید مهدی بازرگان تمام تلاش خودمون رو می کنیم تا حتی یک نفر از چند صد نفری که روزانه چه مستقیم و چه غیر مستقیم وارد وبلاگ می شوند بتوانند مطالب وبلاگ رو که شامل زندگینامه ، وصیت نامه و ... در باره شهدا می باشد رو مطالعه کنند تا بفهمند اون جوان هایی که هم سن ما و یا حتی کوچکتر بودن پرای چی  زندگی خودشون رو فدای جنگ و مقاومت کردند.


وبلاگ شهید مهدی بازرگان

به امید روزی که برای پاسداشت بزرگ مردی های این شهدای عزیز همه ی ما گامی حتی کوچک در راستی معرفی آنها به دیگر نسل ها برداریم و سپاس گذار آنها باشیم.


  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۹
اسفند
۹۳

http://www.aparat.com/public/public/images/logo/aparatlogo_fa_color_black_550_200.png

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳


١- چند روز قبل از امتحان‏ها از جبهه می‌آمد، یک صندلی می‏گذاشت زیر درخت نارنگی وسط حیاط، آن چند روز را درس می‌خواند و با نمره‌های خوب قبول می‌شد. نمره‌هاش هست. تازه با همین وضع توی کنکور هم قبول شد. آن هم دانشگاه امیرکبیر.


٢- یک بار از جبهه که برگشت، گفت: «مادر! تو چه دعایی می‌کنی که من شهید نمی‌شم‌؟» از آن به بعد می‌گفتم: «خدایا! راضی‌ام به رضای تو.»

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳

اشاره: غلامحسین افشردی،حسن باقری نام مستعار این شهید بزرگوار بود.


1- بچه را لا پنبه گذاشتند . آن قدر ضعیف بود که تا بیست روز صداش در نمی آمد . شیر بمکد. برای ماندنش نذر امام حسین کردند. به ش گفتند « غلامِ حسین.»باید نذرشان را ادا می کردند. غلام حسین دو ساله بود که رفتند کربلا.

2- آمده بود نشسته بود وسط کوچه . نمی شد بازی کرد. هر چی چخه کردیم و با توپ پلاستیکی و سنگ زدیم ، نرفت غلام حسین رفت جلو . نفهمیدیم چی گفت ، که گذاشت رفت.

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳


کتاب زین الدین
1)    پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش ها را هم پایش کرده. مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون.

2) توی ظل گرمای تابستان، بچه های محل سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بجه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس «مهدی! آقا مهدی! برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر.» توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه.
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳


1- سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم. تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی. آب و هوای تبریز به م نساخت ، بد جوری مریض شدم. افتاده بدم گوشه ی خوابگاه . یکی از بچه ها برایم سوپ درست می رد و ازم مراقبت می کرد. هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش. اسمش را که از بچه ها پرسیدم، گفتند « مهدی باکری.»

2- رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم. به م گفت « زندگی ای که من می کنم سخته ها .» گفتم « قبول.» برای همه کاراش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر. غذا خیلی کم می خورد. مطالعه خیلی می کرد. خیلی وقت ها می شد روزه می گرفت. معمولا همان روزهایی هم که روزه بود می رفت کوه. به یاد ندارم روزی بوده باشد که دونفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم. همیشه یک غذا می گرفتیم، دو نفری می خوردیم .خیل وقت ها می شد نان خالی می خوردیم. شده بود سرتاسر زمستان ، آن هم توی تبریز ، یک لیتر نفت هم توی خانه مان نباشد.کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نمکند چند لا چند لا پتو و فرش و پوستین می انداختیم زمین.
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳

1) نشسته بود زار زار گریه می کرد. همه جمع شده بودند دورمان. چه می دانستم این جوری می کند؟ می گویم "مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم. برای من ناراحته." کی باور می کند؟

2) ریاضیش خیلی خوب بود. شب ها بچه ها را جمع می کرد کنار میدان سرپولک ؛پشت مسجد به شان ریاضی درس می داد. زیر تیر چراغ برق.

3) شب های جمعه من را می برد مسجد ارک. با دوچرخه می برد. یک گوشه می نشست و سخن رانی گوش می داد. من می رفتم دوچرخه سواری.

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳

1- دانشگاه شیراز قبول شده بود. همان موقع دوتا پسرهایم توی اصفهان و تهران درس می خوادند. حقوقم دیگر کفاف نمی داد. گفتم « حسین ، بابا ! اون دو تا سربازی شونو رفته ن . بیا تو هم سربازیتو برو . بعد بیا دوباره امتحان بده . شاید اصفهان قبول شدی. این طوری خرجمون هم کمتر می شه .»

2- رفته بودم قوچان به ش سر بزنم. گفتم یک وقت پولی ، چیزی لازم داشته باشد. دم در پادگان یک سرباز به م گفت « حسین تو مسجده » رفتم مسجد . دیدم سرباز ها را دور خودش جمع کرده ، قرآن می خوانند نشستم تا تمام شود. یک سرهنگی آمد تو ، داد و فریاد که « این چه وضعشه ؟ جلسه راه انداخته ین ؟ »حسین بلند شد؛ قرص و محکم.گفت « نه آقا ! جلسه نیس . داریم قرآن می خونیم .» حظ کردم . سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوشش. گفت « فردا خودتو معرفی کن ستاد. » همان شد. فرستادندش ظفار ، عمان . تا شش ماه ازش خبر نداشتیم . بعدا فهمیدیم.

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳


1- تب کرده بود ، هذیان می گفت. می گفتند سرسام گرفته . دکتر ها جوابش کرده بودند . فقط دو سالش بود، پیچیده بودند گذاشته بودندش یک گوشه . هم سایه ها جمع شده بودند. مادر چند روز یک سر گریه وزاری می کرد، آرام نمی شد، می گفت « مرده ،مصطفی مرده که خوب نمی شه .» صبح زود ، درویش آمد دم در ؛ گفت « این نامه را برای مصطفی گرفتم، برات عمرشه.»

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳

http://sahebnews.ir/files/uploads/2014/02/12135465696.jpg

 

ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت« خرازی ! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟» می گفتم«کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه یه وجب دو وجب نیس.از کجا پیداش کنم؟» رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید.آمدم خانه. به مادرش گفتم.گفت« حسین ما رو می گفت؟ » گفتم « چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟» نمی دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است.

 

شهید حاج حسین خرازی

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۷
اسفند
۹۳


http://up-montazer110.ir/uploads/13770005432.jpg
1- کودک بزرگ ، طاهره کاوه

گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم، پاشیم بریم بخوابیم. با وجود این که او هم مثل من تا نیمه شب کار می کرد و خسته بود، گفت: نه، اول اینا رو تموم می کنیم بعد می ریم می خوابیم؛ هر چی باشه ما هم باید اندازه خودمون به بابا کمک کنیم. یادم هست محمود مدام یادآوری می کرد: نکنه از این پسته ها بخوری! اگه صاحبش راضی نباشه، جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته.اگر پسته ای از زیر چکش در می رفت و این طرف و آن طرف می افتاد، تا پیداش نمی کرد و نمی ریخت روی بقیه پسته ها، خاطرش جمع نمی شد.موقع حساب کتاب که می شد، صاحب پسته ها پول کمتری به ما می داد؛ محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت ولی هر بار، ازش رضایت می گرفت و می گفت: آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده.
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۴
اسفند
۹۳

خانواده شهدا



برادرانم! سرفراز باشید از این که یک شهید، از خانواده‏ى خود در راه خدا قربانى کرده ‏اید. شهید محمدحسن قلى زاده

 

************************

خانواده‏هاى شهدا را محترم بدارید، که آن‏ها بهترین جگر گوشه ‏هایشان را فداى اسلام و انقلاب کرده ‏اند. شهید حسین هادى

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۴
اسفند
۹۳


لحظه ‏اى از یاد خدا غافل نشوید. شهید غلامرضا مجنونى

********************

 از تو برادر عزیز، که از من بزرگ‏ترى، مى‏خواهم، که یک پاسدار واقعى براى امام زمان باشى. و تقوا را فراموش مکن. شهید عباس حسن زاده

********************

 از یاد خدا غافل نباشید. و همیشه‏ى اوقات بعد از اداى فریضه ‏ى نماز، براى سلامتى امام و پیروزى اسلام بر کفر، دعا کنید. و حوایج دنیا و آخرت را از خدا خواسته و بر رضاى او شاکر باشید. شهید محمدباقر موهبتى

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳

شهید مصطفی چمران

کلیپ، مستندی از زندگی شهید، مستند از کوچ تا عروج،مستند سردار عاشق

 
مردان آسمانی
ردیف نام کلیپ

توضیحات

اجرا فرمت

حجم
(MB)

1 مردان آسمانی 1
(جدید)
شهید مصطفی چمران / مردان آسمانی 1 flv 28.1
2 مردان آسمانی 2
(جدید)
4شهید مصطفی چمران / مردان آسمانی 2 flv
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳

ردیف توضیحات

عکس

پخش دانلود فرمت

حجم
(KB)

1 آنونس گنج پنهان روایت فتح
(جدید)
آنونس "گنچ پنهان روایت فتح" روایت شیدایی/قسمت اول

wmv

18 mb

mp4

18 mb

3gp

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳
سئوال : در جایی خواندم که شهدا 63 نفر را می توانند شفاعت کنند ؟
سوال من اینه که ایا این عدد صحت دارد ؟ اگر صحت داره چه ملاکی برای تعیین این عدد هست ؟
   آیا شهدا افراد عادی را شفاعت می کنند یا افراد جهنمی را هم می توانند شفاعت کنند ؟ و اگر اینطور باشه مثلا ممکنه از جنایتکاران و یا کسانی که در سپاه یزید در فراهم کردن زمینه شهادت حسین بن علی علیه السلام و اولاد و اصحاب ایشان همکاری و همراهی کردند هم شفاعت کنند ؟
شاید هم بهتر باشه سوالم رو اینطور مطرح کنم شفاعت شهدا شامل چه کسانی میشه و حدود این شفاعت تا کجاست ؟
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳

پدرم در همین شلمچه به شهادت رسید و من هر ساله سعی می‌کنم تنها یا با خانواده و یا در یک سال اخیر همراه کاروان‌های راهیان نور به شلمچه بیایم لحظه تحویل سال را در شلمچه و در کنار پدر باشم.


شلمچه بوی بابا می‌دهد /عکس

تابستان فرا رسیده و با گرمای هوا مناطق عملیاتی جنوب کشور خلوت شده مگر گروه تفحص که سرما و گرما نمی‌شناسند، سختی‌ها را تحمل می‌کنند تا دُردانه‌های این مرز و بوم را به آغوش خانواده‌ها بازگردانند.

ولی در این میان ما که دستمان کوتاه است و از طرفی عاشق شهدا هم هستیم هر از چند گاهی دلمان هوای کوی یار می‌کند و به یاد خاطرات روزهای همراهی با کاروان راهیان نور می‌افتیم یا اگر کسی خاطراتش را برایمان تعریف کند با گوش جان می‌شنویم. 

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳
nahad (52).jpg

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین.
خداوند توفیق بدهد به اینکه هر چه می دانیم عمل نمائیم؛ اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می خوریم که الآن روز را نمی بینیم!! راست هم هست، دروغ نیست. تا کسی دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی بیند. عمل نکردن به معلومات هم همین طور است.
« من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم » هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت.
همین معلومات را خداوند به تدریج به او یاد داد؛ پس به طور حتم اگر کسی معلوماتش را زیر پای خودش نگذاشت، بگو برو راحت باش، دیگر خاطرت جمع باشد. سر وقتش به آنچه که محتاجی عالم می شوی. بلکه از این هم بالاتر در روایت هست:

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳


سید محمد در عملیات تکمیلی کربلای 5(شلمچه) زمانی که بچه‌های مجروح گردان در منطقه محاصره بودند غیرتمندانه به سویشان شتافت و در حالی که به خوبی می‌دانست به چه مهلکه‌ای پا می‌گذارد آخرین کلام به یادگار مانده‌اش این بود :"به سوی جبهه‌ها می‌روم تا ارباً اربا را تجربه کنم و تجربه کرد و شهد شیرین شهادت را به ‌گونه‌ای نوشید که پیکر به خانه برگشته‌اش قطعه قطعه بود"


یک وجب خاک شلمچه
مروری بر یادداشت‌های دانشجوی شهید سید محمد شکری

( مقام معظم رهبری ، حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای، پس از مطالعه کتاب‌های خاطرات جبهه شهید دکتر سید محمد شکری فرمودند: این خاطرات از بدیهی‌ترین خاطرات زمان جنگ است، تا حد امکان به همه زبان‌ها ترجمه شود.)

شهید سید محمد شکری در سال 1340 در کربلا دیده به دنیا آمد. سنین نوجوانی او همراه با مبارزه علیه رژیم ستم شاهی بود . با رسیدن فصل دفاع مقدس به عنوان سرباز در جبهه ها حضور یافت و پس از اتمام دوران سربازی به عنوان یک بسیجی داوطلب به جمع رزمندگان، گردان عمار لشکر 27 محمد‌رسول‌الله (ص) پیوست و لباس امدادگری به تن کرد. در همین ایام حماسه‌ساز در کنکور سال 64 نیز شرکت کرد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد، در حالی که از جبهه نیز غفلت نمی‌کرد .

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :  للشّهید سبع خصال من الله اوّل قطره من دمه مغفور له کلّ ذنب.

حضرت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :  به شهید هفت امتیاز از طرف خداوند عطا می شود، اولین آنها بخشیدن تمام گناهان اوست بواسطه اولین قطره خونش.

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳

شهادت

1. بالاترین نیکیها

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.

رسول خدا(ص) می فرماید :

بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.

وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21

 

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۳
اسفند
۹۳
آیا کسی شهید بشود و مادر او چند سال بعد بمیرد، آیا این شهید در شب اول قبر می تواند به یاری مادرش بیاید و مادر شهید به خاطر شهید در قبر عذاب نمی شود؟
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳



آماده ساختن جهان برای ظهور امام زمان(عج)


  

ما باید جهان را برای پذیرفتن آقا امام زمان(عج) ‌آماده کنیم./فیروز یوسفی تشیزی

 

 

  ******************

اسلام را یاری کنید که ان‌شاءالله فرج امام زمان(عج) فرا می‌رسد و دنیا را از عدل و داد پر می‌کند./محمود کرمی‌مجومرد

 

 

  ******************

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳
  


حجاب؛ مبارزه با نفاق، استکبار و شیاطین

... و خواهش دیگری که از خانواده خود و دوستان خود دارم این است که، کسانی که بی حجاب و ضد انقلاب هستند، دوست ندارم که در مراسم دفن و ختم من شرکت کنند و از شماها می خواهم که جلوی آن ها را بگیرند و با آن ها صحبت کنید، بلکه انشاء الله خداوند آن ها را به راه راست هدایت کند.

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳

                                 

  قسمت دوم

*   شهید علی اقبالی (1362 1328 مرودشت)

روحانیت درخط امام را تنها نگذارید و پشتیبان ولایتفقیه باشید و ازتمام برادران و خواهران خواهش میکنم که مسجد [را] که به گفته امام عزیزمان سنگر است خالی نگذارند.

 

*   شهید امیر اقتدارمنش (1360 1339 تهران)

هرگز نگذارند که درخت انقلاب که به وسیله خون آبیاری و بارور میگردد خشک گردد و همواره پشتیبان و گوش به فرمان ولایت فقیه زمان، امام خمینی باشید و همواره دشمن منافقان و دشمنان خدا و رسول خدا و نایب امام زمان(عج) امام خمینی باشید.

 

*   شهید ودود اقلیمی (1366 1349 اردبیل)

رهبرکبیر انقلاب و بتشکن این زمان را تنها نگذارید و ادامهدهنده راه شهیدان باشید و همیشه عصای دست مظلومان باشید و خدای بزرگ راحتی یکلحظه در زندگی از یاد مبرید.

 

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳

گزیده موضوعی وصیت­نامه شهدا با موضوع انقلاب اسلامی

توصیه شهدا به مردم برای حفظ انقلاب

شهید فضل اله احمدوند (1365 – 1334 نهاوند) می نویسد: رسالت بازماندگان بسی سخت تر از جهاد ایثارگران خواهد بود. پیغام من این است که ولایت را رها نکنید و بر جهاد همت گمارید و بر تهذیب نفس بکوشید که به حق نصرت خدا شامل کسانی خواهد شد که به معنای صحیح کلمه یاور دین خدا باشند.

مطالعه وصیت نامه های شهدای والامقام انقلاب و هشت سال دفاع مقدس مؤید این نکته است که شهدا با تأسی از آموزههای بنیادین انقلاب اسلامی، امام و مقتدایشان خمینی کبیر(رحمه الله علیه) جلوههایی ناب از ایثار برای آیندگان به میراث نهادند.

در سی و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمنمد اسلامی، منتخب جملات استخراج شده در این وصایای گرانقدر توسط پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد بازنشر می می گردد.

توصیه شهدا به مردم برای حفظ انقلاب (تهیه و تنظیم: محمدعلی آقامیرزایی)

 

*   شهید سیدمحسن آبپیکر (1365 1341 قم)

از هر کس که مرا میشناسد میخواهم که از روحانیت که پیشتازان انقلاب اسلامی در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی ایران هستند حمایت کند و گوش به حرف عدهای نادان که بر خلاف روحانیون هستند ندهند.

 

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳

جزئیات سقوط هواپیمای حامل شهید محلاتی و یارانش، از زبان یک خلبان ایرانی

اطلاعات ارزشمند و روایت خلبان بازنشسته ، بهروز مدرسی، از واقعه ی اول اسفندماه 1364 ، در نوع خود ، خواندنی و شنیدنی است ؛ به ویژه آن جا که نویسنده ، با احساسات لطیف و پاکش ، لحظه های پَرکشیدنِ چهل پرنده آسمانی را به زیبایی به تصویر می کشد . مثلاً به این چند سطر توجه کنید: «سرانجام شهید محلاتی در پاسخ می گوید: ما شهادت را به تسلیم شدن در مقابل دشمن بعثی ترجیح می دهیم. و خلبان شجاع ، همان کاری را می کند که باید می کرد... هواپیما بدون توجه به اخطارهای مکرر دشمن به راه خود ادامه می دهد. صدای تلاوت قرآن مجید ، یک صدا از داخل هواپیما به گوش می رسد . در این هنگام ، دشمن زبون اولین موشک را شلیک می کند... به گفته شاهدان عینی که از پایین شاهد ماجرا بوده اند، با اولین شلیک ، بال چپ هواپیما کنده می شود . خلبان ، با مهارت تلاش می کند هواپیما را در جایی مسطح فرود آورد. جنگنده عراقی، با مشاهده شجاعت و مهارت خلبان ایرانی ، مجبور می شود دومین موشک خود را به سوی هواپیمای آسیب دیده ، شلیک کند. با برخورد موشک ، هواپیما چند تکه شده و مسافران از آن ارتفاع به سوی زمین روانه می شوندودر حقیقت به آسمان پر می کشند...» با این توضیح که ، این نوشته پس از اقتباس از وبلاگ شخصی نویسنده(به سبب نوع نثر و نگارش ایشان که به زبانی خودمانی نوشته شده بود)، با شیوه ماهنامه شاهد یاران هماهنگ شده است . این مطلب را بخوانید:

  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳

سردار احمدیان: نفوذ ناپذیری کشور به دلیل وجود شهداست

  رییس مرکز مطالعات راهبردی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: دشمنان 30 سال است که به دور کشور می چرخند ولی راهی برای نفوذ پیدا نمی کنند که به دلیل وجود شهداست.


 
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان
۰۲
اسفند
۹۳
  • وبلاگ شهید مهدی بازرگان